امرو ماهام سیتو چن تا ترانه لری بنییم امید وارم لذت بورید:
ترانه ی طنز لری با صدای رامین والیزاده
ترانه ی لری با صدای زنده یاد مصطفی خزایی
ترانه ی لکی با صدای بردیا مهر آرا
زبان مادری ما زاگرسیان بطور کلی چه زمانی که به نام آریائی شمالی و جنوبی معروف بوده است و چه زمانی که به فارسی میانه وپهلوی و فیلی و فهلویات و چه زمانی که به دیندبیره و دیندفیره وخوزی و..... چه زمانی که خاستگاه ماد و هخامنش و ساسان وحتی اشکان بوده است و چه در این زمان که به کردی و لکی و لری معروف گشته است بازمانده ی همان زبان اساطیری و باستانی گذشته است که این زبانها درمصاف با گذشت روزگاران و دشمنان هیچگاه کمر خم نکرده است و همچنان کم و بیش با مختصر تغیرات که برای هر زبانی اجتناب ناپذیراست باقی مانده است و در این کشاکش در مقابل دشمنان نیرومندی همچون زبانهای آشوری, ایلامی, آرامی, عبری و زبان عربی و ترکی مغول وحتی دیگر لهجه های فارسی مانند دری وسغدی و.... سرخم نکرده است. این نه به خاطر این بوده است که ما زاگرسیان فردوسیها داشته ایم بلکه به همت زنان, مردان, جوانان و بازهم زنان این سرزمین بوده است که به زبان مادری خویش, به اصالت خویش, تاریخ آبا واجدادی خویش و زبان دالکه (مادری) به افتخارمی نگریسته اند و افتخار خواهند کرد .
مین یه دشت گپ و وسیع که تا چَش کا میکِرد بیابو بی , تک درختی دِ گذشته های دیردیر سر و زیر؛ مئنی و جا . بعددِ گذشت سالیا , جَئنِسه وا دُشمنیا , وا باد وا بارو وا تش بریق وا روزگار و تک وتئنیا مئنی وِ جا . چنو ریشه زئی د ِ مین خاک , دِ مین ای دشت زلال شاید نوک ریشه ش می رسس زیر و زیر تا لو گلال .
گلال که چی بوئم ,نو گلال , بلکه بو طلا ؛ وارد بارون بهار وِ هر گوشه وکنار , بریق برق آوه زلال , د مین سوزلونی می گذشت چی بازنه می باخت و می رت.
زیر ای درخت پیر, میشک پیری لونه داشت .
یه روز وارد کله ی سحر, یا و قول خومونیا وارد کله شیر آ خر , میشک دِ حونه زه وِ در .
اول گرد گوشی زه , خو گوشیایش زیل کرد هیچ صدای یا ژیله ی یا نیزه ی یا فچه ی نرسس وِ گوشیایش. هیچ صدای نشنفت .
گِز بوری وِ مین دشت, دی دِ دیردس صیادی , چند قدم اُلاتر دامی تئنِیه . عامو گروه گیر کرده , هم پئیچِسه هم دسو پاش خو بَنِسه.
رت وا نزیک وا خنجلک , وا خوشحالی و حِنک , پوزخنی زه اُ گت , عامو گروه یه تونی ؟ گَزه ی د دُمش گرت و گت , وری بی غیرت ؛ میشک لازم ناری !!, یه مِنم که مئینم تو چنو خاری . یادته میشکی میگرتی , چئنی آزارش میدی , چئنی هم ضجرش میدی , گاهی وئلش می کردی , وِ گوشه ی پیس می کردی تا می حاست فرار بکه خوش دِ شرت رها بکه واز می گرتی و مین گردش ... می بردیش مین بیابو !!!همزمان وا گتن بیابو سرن هم بئلن کرد تا که بیابون نشونش بیه , دی صیاد داره مئیا , گرز گرونی و دَسش , گمال گپی دِ دُمش , ها یه راس مئیا وا نزیک .
میشک وا خوش گت خوه صیاد داره مئیا هیسه داغ اول تا آخر د مین کول ای گروه مئیره . هئی د ای فکر بی که و یهو هوفه بالئین شنفت عقابی د اوج دشت اُما ری شاخه نشس . حاست ورگرده ری وِ لونه , تُمرزکو بیا بشنو , تا میشک سرگرم بازی بیه , وا گروه مشغول بیه , راسوی خِش پا ورچیه , لونه میشکنه دیه درِ لونش بوّ کرده . آسمو مین سرش بی وِ یه قرو دیلا گروه دولا صیاد وا شتاب , دله نوک سُر در لونه , بالا سر هم که عقاب . وا خوش گت ایسه وکم ری بکم , چی بکنم خرّه کجان وا سر بکم . فکری کرِد اُ دوواره , اوما و خدمت گروه .
گت سلام دوس قدیم اُ صیاد وات دیاره , گرز گرونش دیاره , گمالِ دِ دُمش دیاره , دونی که داره مئیا سی غرِّ جونت مئیا . هیسه روزت سیاه میکه , داغ خدا و پیر و پیغمبر مین سرت پیا میکه . سیلکو عقاب بالا سرت سیلکو راسو در لونم فقط یه راه میمونه مه بَئنیا تونه موئرم تو راسونه فراری بئی مه سی خُم مئیرم وِ لونم تو هم سی خوت رو لو ای گلال قرباقی بئیر کرژئنی بئیر ای گییه سیت سیر بکو .
گروه گت نه مین چش تو جور ای بنیان بکش کل دشمنونه بئل وا مه.
میشک و دسپارچه اُما بئن بئن بئنیا دامه بُری , گروه افتا د دُئم دله , میشک جیست د لونه وا عجله , عقاب پرس رت د هوا , صیاد رسس و صیدگاه , و مین مالگه پیچ و پتی , و مین مالگه چول پتی , آه سردی دِ دل کشی , دامش مری افی زشی , تموم تار پوش شلپسی .
روزی هئنی وارد سحر گروه د حونه زَ و دَر هی گشت د مین دشت, گاه دنبال مئلیچه , گاه سیسرکیا گاه دُم قوله , گری نشس ولو آو نه ماهی بی و نه قرباق هرچی که موس و مَس کِرد خدا وِ دادِش نرسی.
قورقر لغرویاش پیچس نشس اُ وا خوش فکری کرد گسنئی امونش بری یه راس رت و در حونه میشک!
تق تتق تق درقلبو کرد نشس اُ سینه ش خو صاف کرد . نیزه ی د لونه اُما وِ گوش , گت کیه ها و دم در ؟ گت منم دوسِ دالکت عمو گروه !. تا صدا گروه شنفت گت دالکه اُ جیست و رت .
میشک خوش اُما و دَم در , گوشیان تیز کرد وا دردسر , و زیر چشی سئیلی و لو و لوچه گروه کرد , دی که لیرو دِ لا دمش سرازیر بیه , فهمس که کابرا گسنه ش بیه .
میشک گت سلام خیرت بیه , یا اینکه ره گم کردیه ؟ گت سلام دوست عزیز بالا بختت سیچی که ره گم کردمه . تو که خوت خو دونی یه , تئنیا حونه امیده ( میشک و زیر لو گت دونم خو هم دونم )
دوش تا حالا نیمته , مری هفت ساله نیمته . چونی چی و سرم رته , جگرم سیت بیه و پته . بیا دس بکم د مئلت , سرت و ری سینه م بئنیم تا دلم آروم بئیره , غم و پژاره هفت ساله د مین جونم بمیره.
میشک گت اگر تو راس موئی یاد کردیه , دوسین وا یاد آوردیه , غم کل وجودت گرته , سیچی و جا یه که عَصِر د چشیات بکه و در , لیرو د دمت می ریزیه .
گروه گت چی موئی , سیچی دلِ دوسن می شکنی , من و تو عهدی بستیم , قتقراری وا یک بستیم , یه شووه دِ ویرت رت , کل حرفیا دوش دی ویرت رت .
میشک گت خو گوش عزیز , دوش دوش بی ایمرو ایمروز , دوش روزگار ایجاب می کرد که مه دس و دامونه تو بام , تو ناچاراً مه ناهلاج مه دس و دامون تو بام .
وا اُ دسیسه تونسم د مین اُ همه دشمه وا حیله گریزسم . ایمرو و یاد خوم می یارم که تو د تمام عمرت عهدی بستی اشکنائیش , پیمو بستی اشکنائیش , تووه کردی اشکنائیش , تو د تمام عمر دشمن جونی ایمانی . ایمرو هم و دیین مه نُمائیه , گسنت بیه و موس مس و چلیسی اُمئیه ؛ شاید هیچی گیر نیاردیه . ینه هم خو دونم دوسی وا تو جونم , دوسی وا عزرائیله تو هم چی بعضیا بُن درکلت قیله.
شهرستان درود دورود یکی از شهرهای استان لرستان و مرکز شهرستان دورود است. شهرستان دورود بامساحتی برابر ۱۳۲۶ کیلومتر مربع با ۱۱۲۰۰۰ نفر جمعیت در دامنه رشته کوه زاگرس و در نزدیکی اشترانکوه قرار گرفتهاست. دو سر شاخه رود دز یکی از شمال و یکی از شرق در دورود به هم میپیوندند و با نام رودخانه سزار سرچشمه اصلی رود دز میشوند. دورود به خاطر داشتن راه آهن، کارخانجات صنایع دفاع و کارخانه سیمان در دوران جنگ ایران و عراق رشد پیدا کرد و اهمیت یافت. این شهر همچنین از منابع سنگ زیادی برخوردار است که کارخانههای سنگبری زیادی نیز در دورود وجود دارد که به اصفهان و دیگر نقاط صادر میشوند. عبور راه آهن سراسری جنوب از این شهر، دورود را دv زمره شهرهای پرتردد قرار دادهاست.
طبیعت دورود
طبیعت این شهرستان زیباست و به همین دلیل عنوان آن را پایتخت طبیعت ایران میدانند، دورود از نظر جاذبههای طبیعی و گردشگری دارای مراکز فراوانی میباشد که از جملهٔ آن دریاچههای گهر بزرگ و گهر کوچک در اشترانکوه - دره نگار - چشمه اسرار آمیز وقت ساعت - منطقه رنگیه - غار مردهها و بسیاری از مناطق مختلف را میتوان نام برد. با توجه به داشتن جاذبههای گردشگری گوناگون و به ابتکار آقای منوچهر حاجیوند نام پایتخت طبیعت ایران در سال ۱۳۸۶ برای اولین بار درسطح کشور بر دورود نهاده شد و امروزه بسیاری از مردم ایران، دورود را به همین نام میشناسند.
که از جمله این مناطق طبیعی میتوان به دریاچه گهر، آبشار بیشه پوران، آبشار بیشه تیری، آبشار دوش خرسان، آبشارهای اشترانکوه، آبشاردره اسپر، آبشار وقت و ساعت، آبشار سفیدآب، دره نی گاه(نگار)، چشمه ساعت، بیشه پیرتو، بیشه آبگرم، سراب و چشمه راکن اشاره کرد.
اشتران کوه
اشترانکوه که به آلپ ایران نیز معروف است. این رشته کوه بلندترن رشته کوه در منطقه میباشد. البته این نام گذاری تنها به دلیل بلند بودن آن نیست بلکه به دلیل شیب تند کوهها و درههای جوان و v شکل و یخچالهای طبیعی و دائمی آن است. بلندای بلندترین قله آن که سنبران است ۴۱۵۰ متر و قله گل گل ۴۰۵۰ متر است.
پریز کوه
کوه پرز از کوههای اطراف دورود میباشد که قله این کوه به ارتفاع ۳۰۷۰ متر است. در راه صعود به این قله چشمه راکن قرار گرفته است. در مسیرصعود به این قله، غاری به اسم غار پریز نیز وجود دارد که محلی برای استراحت کوهنوردان میباشد.
دریاچه ی گهر
دریاچه گهر در میان رشتهکوه اشترانکوه در استان لرستان واقع است. این دریاچه در منطقه حفاظت شده اشترانکوه بین بخش مرکزی شهرستان ازنا بین بخش زز و ماهرو الیگودرز و بخش مرکزی دورود قرار دارد. این دریاچه که به «نگین اشترانکوه» معروف است یکی از زیباترین دریاچههای طبیعی ایران به شمار میرود و با ارتفاع ۲۳۶۰ متر از سطح دریا در میان منطقه حفاظت شده اشترانکوه واقع شدهاست. این دریاچه به سبب نداشتن راه ماشینرو تا حد زیادی از خرابی و آلودگی به دست انسان به دور ماندهاست.راه دسترسی به دریاچه از طرف دورود میباشد.
آبشار ها
ورزش درود
باشگاه فوتبال گهر دورود لرستان با نام پیشین گهر زاگرس، یک باشگاه فوتبال ایرانی در شهر دورود میباشد که در لیگ برتر ایران بازی میکند. این باشگاه که در گذشته تحت امتیاز باشگاه داماش گیلان و شهرداری دورود، اداره میشد در مهر ماه ۱۳۹۱ در قراردادی که به صورت اجاره به شرط تملیک است به حسن هدایتی، برادر حسین هدایتی واگذار و نام آن به استیلآذین گهر دورود تغییر نام یافت.
تاریخچه و نژاد لر ها:
چیزی که واضح و روشن است ،اینست که بررسیهای زبان شناسی و فرهنگی، نشان دهنده پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی به ویژه شعبه پارسی است. لران قدیمی ترین قبایل آریایی ایران زمین می باشند که از روزگاران کهن در نواحی غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه های زاگرس ساکن بوده و هستند .
*(نوشتاری از بابایادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در عراق هم به گویش مانند لری می گویند پاهلی و متکلمین را کردهای پاهلی می خوانند. همچنین در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بین زبان فارسی و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها می خواهنند بکنند اینست که اقوام ایرانی را از هم جدا کنند که خیال باطلی است زیرا کسی ایرانی تر از لر و کرد نیست.در ضمن باید بگویم که هم اکنون نیز لرها ، کردها را برادر خود می دانند.
آریایی ها ((ایرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها)) با امیخته شدن با اقوام کاسی و گوتی و لولوبی و ماننا و ایلامی قوم امروز ایرانی را پدید اورده اند.*
*در اذهان عمومی لرها، آنها خود را برادر کردها می دانند زیرا چه از لحاظ نوع رقص و موسیقی و زبان و... بین آنها شباهت های بسیاری وجود دارد.
لرستان در دوره کاسی ها:
کاسیان قبل از مادها وپارس ها از ارتفاعات قفقازیه و آذربایجان به جنوب غربی ایران روی آوردند ولی در ابتدای امر در نواحی دریای مازندران سکونت کردند ونام خود را به این دریا دادند وآنرا دریای کاسپی یا کاشی نامیدند و این دریا در اصطلاح اروپاپی بنام دریای کاسپین (Caspian) شهرت دارد.استرابون (Strabon) مورخ یونانی نقل کرده که اقوام کاسووا در ابتدای مهاجرت خود در کناره دریای کاسپین سکونت نمودند ونام خود را به این دریا دادند.افراسیاب تورانی طبق اوستا برای دست یافتن به فر کیانی در این دریا فرورفت وناامید برگشت و دیگر دریای وورو کاش (Vouro-kasha) می باشد.لرستان در دوران ماد ،هخامنشی ،سلوکی ،و اشکانی:
.اسکندر مقدونی در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمیدید، با قوایی عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد .ولی پس از مرگ اسکندر دوباره آزادی خود را باز یافتند.لرستان در زمان ساسانیان:
لرستان در دوره ساسانیان ، از لحاظ تقسیمات کشوری جزو سرزمین ((پهله )) یا ((پهلو ))محسوب می شد. یعنی سرزمینی که بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد .3-ایلام:
سرزمین ایلام از دیرباز مهد تمدن بوده وهمواره محل سکونت اقوامی بوده که در اطراف وحاشیه ی روز سیمره گرد آمده وتمدن منطقه ی ایلام داشته است،دره سیمره نقش بزرگی در شکوفایی تاریخ وتمدن منطقه ایلام داشته است، زیرا مهمترین راه ارتباطی بین تمدن کوهها وتمدن جلگه های جنوب غرب ایران سرزمین می گذشته است. استان ایلام از نظر آثار تاریخی ونقاط دیدنی بسیار غنی است وتاکنون در نواحی دره شهر ،هیلان،شیروان،آرمو ،ایوان غرب و ... آثار تاریخی از عصر مفرغ،هخامنشیان،اشکانیان،ساسانیان و...کشف وبه ثبت رسیده است.(10)زبان :
پس از انقراض ساسانیان، آنچه پایداری وغلبه ی معنوی ایرانیان بر اعراب گشت ، فرهنگ وزبان قوم ایرانی است.17-سایت مهر میهن به نشانی www.mehremihan.ir
خین جگر
نکته:فاصله ها فقط برای بهتر خواندنه و ردیف و قافیه نیست.
هرچه ایخوم سروسامون بگرم، سرنیسی
بال و پر، تا دمِ دالون بگرم، پر نیسی
صد وِلا خواسِمه دَهرم، بروم ،در نیسی
دلم اشکهسه وُ دردی وَ یُو بدتر، نیسی
دلم اشکهسه وُ دردی وَ یُو بدتر، نیسی
دلم اشکهس وکسی پرسی وَ حالم نَکِه، نَه
پُرسی و ای حالِ دلِ سخته بلالم نَکِه، نه
سُختِمه سر تشِ بی دیی، غزونم دَه مکن
جون و ایمونمه تش زی، جِرَه جونم دَه مکن
مُو خَو بندیر تو ویسامه، دو جونم دَه مکن
تییلم! کُشته یِ ای دردِ گِرونُم دَه مکن
موخوکشته ی تییلِ کالِ تو بییم، ده چته؟
کهره قربونیِ هر سال تو بییم، ده چته؟
چته چن ساله وَ فکرِ مو وُ حالم نیسی ؟
فکرِ بنگشتِ دلِ بی پر و بالم نیسی؟
یه ملهمی سرِ ای زخمِ گَوالُم نیسی ؟
نفسی سی نفسِ سوزه بلالم نیسی؟
نفست عمره منه، عمرمه پامال مکن
هر چه کردی بَسِته،بدترش امسال مکن
ای مو قربونِ تش و چاله یِ ایلت وابَم
کهره قربونییِ اُو دارِ شکیلت وابم
صدقه ی ورم پل مثل مشیلت وابَم
یه اشاره ی بکُ تا، خوار و ذلیلت وابم
هردلی خوار تو وابوهه، دَه خارآنیبو
تو بهاری وُ کسی بِی تو، بهارآنیبو
ای بهاره سَره َتر ای زمسون کُشته مونه
زرِ بالم زیه ده تیر و ده ورشُشته مونه
دمری کرده تش و چاله یِ زرتُشته مونه
یه مُل آبییه که واری کنه هف پُشته مونه
کو مویسا که غزونم کنه ای سه زمسون
گرگ گاله ایزنه دورم، خوته زیتر برسون
برسون دهسِته دهسُم که یه دهس آبیمو
بزنیمو یه دوتا پیکی و مهس آبیمو
آخو تا کی غره من شویلِ نحس آبیمو؟
گلَ ساتِت سگِ آمُخته یِ هس آبیمو؟
پدراژدایه تو شیره ، دلَ و سگ، خش نکو، نه!
دم دقه هُف منِ ای چاله یِ بی تش، نکو، نه!
تو خرنگی، زِرِ خُلمَر دِه وَدَر شونَ بکُش
شیون و درد و غم و ناله یِ سر لونَ بکُش
شونه مِن یک بِشِخَن، دشمن افتونَ بکُش
شوپرِ کورِ حرومزاده یِ بی بونَ بکُش
بندَخر شو بنه تا ، جونشَه دندون بگره
عشق ورگرده و زنده ی، سروسامون بگره
عشق ورگرده و عاشق کِل و گالی بزنه
قفس بشکنه باهنده وُ بالی بزنه
پازنِ مهس، درا ، بنگِ شلالی بزنه
تییلِ کالِ تو، هر شو، یه شکالی بزنه
بگو بندیر چه ویسایه دلِ داغَه دلت؟
آخو تا کی بزنن بَرد و مِنه باغهِ دلت؟
به خیا حیفه که ای باغه غزونش بکنن
بزنن تش من جونش ،جرَه جو نش بکنن
زرسلطه ی ستم وُ دردِ گرونش بکنن
آخره ی گا وُ خر و قاشِ حیونش بکنن
آخره ی گا وُ خر وبز خو ده باغ آنیبو!
جِمَتِ سُخته یِ سه کور، چراغ آنیبو!
حیفُم وی باغه که باهنده منش پر نزنه
عشق ، هر شو دمِ دروازیلش در نزنه
غیره بدبختی و غم هیچ و منش سر نزنه
طول هَف دهس و منش بوهه و مهتر نزنه
تش بزن طول غمه، مهتر هَف دهس بکن
بزه کِل ، بایم و باوینَنه سه مهس بکن
بزه کِل تا دلِ ماتم زیه سامون بگره
گوگِ دل، بال و پری تا دمِ دالون بگره
باغچَی عشقِ تو، بو، لیلی ومجنون بگره
بَلی و بایُم و باوینه ونو جون بگره
بگو بندیر چه ویسایه دل درودرت
آخو تا کی بزنن تش زر سایه ی کپرت
آخو تاکی کپرت دیی و منش راس آبو
خرس خین خرده منش هی چپ و هی راس آبو
گرگ وربازه که هرچی مو دلم خواس آبو
بوی مردار ومن ای کیچه یل احساس آبو
سگ ترکنایه و صد تیله سگ افتایه و پیت
سر هر کیچه کمین کرده که هلمت کنه سیت
پشت اگر وش بکنی پشت دو پات ایگره سگ
دهسه زرقد بزنی ایجکه جات ایگره سگ
نه وریسی نفس ایل و ولات ایگره سگ
هر طرف ری بکنی آخو نهات ایگره سگ
یو که گفتم غزلی بی و یه تپ خین جگر
بار بی خود نزنت ریت کو وولت کره ...
تپه مولا
تپه مولا روستایی است از توابع شهرستان بروجرد در استان لرستان. این روستا در دهستان درهصیدی در بخش مرکزی این شهرستان قرار دارد. آرامگاهی با نام امامزاده عسگری در این روستا وجود دارد که مورد احترام اهالی است و نام روستا گویا اشاره به همین شخصیت دارد. تپه مولا در شرق بروجرد و در منطقهای کوهستانی و کم آب قرار دارد و دسترسی به آن از طریق جاده بروجرد به اراک امکانپذیر است.
جمعیت
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت تپه مولا در سال ۱۳۸۵ برابر با ۳۰۷ نفر بودهاست که از این میان ۱۴۷ نفر مرد و بقیه زن بودهاند. این روستا ۸۰ خانوار دارد.
نامگذاری
علت نام گذاری این روستا به نام تپه مولا این بوده است که بنیان گذار این روستا فردی بنام مولا بوده که به دامپروری اشتغال داشته و بعلت آشنایی به مراتع و چراگاههای بکر این منطقه را برای سکنی و پرورش گله بزرگ گوسفندان برمیگزیندودر محل کنونی روستا (روی بلندی تپه) مکانی برای سکونت خود میسازد. بعدها اهالی روستا ده کلبی (در نزدیکی تپه مولا) جهت امنیت بیشتر و رهایی از بیماریهایی که در ده کلبی شایع شده بود هم به مولا میپیوندند و روستای تپه مولا ایجاد میشود. در زمان سکونت مولا در این روستا (که در آن موقع از توابع شهر ملایر بوده) فردی والی ملایر بوده که در تهران زندگی میکرده و خواهر زاده او به اداره امور ملایر مشغول بوده. مردم ملایر بعلت ناراحتی از کارهای خلاف خواهر زاده والی (چشم داشت به مال و ناموس مردم) به والی شکایت میکنند و وی برای رسیدگی به شکایت مردم، در اعلانی عمومی از سران مناطق مختلف میخواهد که برای محاکمه او در ملایر جمع شوند. والی به مردم اعلام میکند که در صورت عدم رضایت شما چشم خواهر زادهام را کور میکنم؛ در این موقع چشمش به پیر مرد ریش سفید و بلند قد (مولا) میافتد که در کناری ایستاده؛ پس به او میگوید: به نظر شما با این پسر چه کنم، مولامیگوید:(تا به حال زحمت او را کشیده ای و او را به این سن رساندهای، الان که وقت بهره برداری از اوست میخواهی او را کور کنی؟ از او بگذر شاید به راه راست بیاید.) والی به مولا میگید اسم شما چیست او میگوید نامم مولاست والی رو به مردم میگوید این پیر مرد نامش مولا خان است و من خواهر زادهام را به خاطر مولا خان میبخشم. چندی بعد از طرف دولت مرکزی وقت برای مولا (خان) حکم خانی رسمی میآید و مولا، خان منطقه میشود و طبق خواسته والی پسر کوچکترش، علی همت خان را به عنوان سرپرست امور تمام روستاهای اطراف معرفی میکند. فردی بنام اله بخش از اهالی کرمانشاهان که به کار خرک داری (حمل و نقل بار توسط چهارپایان اشتغال داشته)، هنگام عبور از این منطقه و دیدن آب و هوای خوب و بعلت خستگی از سفرهای بسیار؛ چوب نازکی که در دست داشته را در زمین فرو میکند و با خود میگوید: سال بعد که از این منطقه عبور کردم، اگر این ترکه سبز شده بود در این ناحیه ساکن میشوم. سال بعد هنگام عبور متوجه میشود که آن شاخه تبدیل به درختی سرسبز شدهاست و او هم در این روستا ماندگار میشود. در حال حاضر افرادی که در این روستا زندگی میکنند از طوایف مولا، بابا علی، اله بخشی، لشینی (شیرازی)، اصفهانی، کلهر، سادات (موسوی) , توشمالی وغیره هستند که بزرگ ترین این طوایف طایفه مولاست که از نسل ۶ پسر مولا (بنام های: فتح اله، نعمت اله، نصراله، اکبر، فرج و علی همت خان) هستند.